خب خب سلامی مجدد

بریم سراغ بحث هیجان انگیز خواستگاری D=

اول که اوشون با پدر و مادر و زنداییشون وارد شدن منم از این لوس بازیا درنیاورم که بذارم برن بشینن بعد یه ورود خفن طور داشته باشم! همین که اومدن داخل رفتم سلام کردم و همراهشون رفتم توی اتاق پذیرایی. هی حرف هی حرف. حالا در اون گیر و دار،  زانوهای من بندری میزدن و هی که بهشون میگفتم چتونه اح چیزی نیس که، گوش نمیدادن. تا اینکه زندایی اوشون منو گرفت به حرف و بندری زدن یادم رفت. انقد ماشالا اینا حرف زدن که کار به حرف زدن من و اون نرسید:/

یعنی رسما سوالایی که باید میپرسیدم و میپرسید اون وسطا پرسیده شد! بعد به طرز عجیب غریبی آشنای مشترک پیدا کردن و این دفعه در مورد اونا حرف زدن. منم که داشتم با فضای منزل خودمون و طرح فرش و ناخن و سایر چیزا آشنا میشدم. 

ولی حیف شدا قرار بود کسب تجربه باشه مثلا.

خلاصه با اینکه طبق تصوراتم پیش نرفت ولی جالب بود. میدونم الان پیش خودتون میگید چقد پروعه!!!! ولی نیستم :/ 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه مسبی آموزندگان سئو رزين کاتيونيc100 یخساز صنعتی بنفشه آهنگ برج خنک کننده گلچين مطالب اينترنتي Christian